نویسنده: علی فریدونی




 

دوره ی حیات فیلسوف و متفکر بزرگ، ابوالحسن عامری، دوره انحطاط و آشوب در اندیشه و اخلاق و بروز ضعف و فتور و انحلال تجزیه در قدرت سیاسی است. ویژگی دوره حیات وی مانند بسیاری از اندیشمندان دیگر اسلامی این دوره، دوره ی انحطاط و آغاز کشمکش های فکری می باشد. در این دوره انحطاط و آشفتگی اخلاقی، بحران های اعتقادی، ضعف در قدرت سیاسی و تجزیه در دستگاه حکومت و سیاست به نحو کاملی ظهور و بروز کرده است و از نفوذ سیاسی و قدرت خلافت عباسی کاسته شده است و قدرت در میان حکومت های مستقلی بود که در آن گاهی تنها به نام بردن از خلیفه در خطبه ها و ضرب نام خلیفه بر روی سکّه ها اکتفا می شد و گاه بی نیاز از یدک کشیدن نام خلیفه و دستگاه خلافت، خاندان های مختلف با مشرب ها و اهداف و اغراض گوناگون به تداوم حکومت خویش می اندیشیدند.
در این دوره اندیشه ها در فضای بحران و آشفتگی، برای رهایی از آن معمولاً به تکاپو افتاده است و نتیجه ی آن پویش های فکری است.
عنصر اصلی پویش فکری، خرد ورزی های اندیشمندان اجتماعی است که راه رهایی از این بن بست را به جامعه ارائه می دهند. معمولاً در چنین فضاهای فکری و اجتماعی است که نخبگان نقش خویش را ایفا می نمایند و اندیشه های سیاسی آنان، نتیجه ی تراوش ذهن آنان می باشد.
ابوالحسن عامری از زمره ی عالمان و اندیشمندان دوره بحران و آشفتگی فکری و پویایی اندیشه است. تبحر و چیرگی در منطق و فلسفه و آشنایی او با علوم یونانی و از جمله آگاهی او از آرای ارسطو و افلاطون، از او اندیشه ورزی ساخته که اهتمام خویش را به حل بحران از طریق ارائه نظر و اندیشه معطوف کرده است. آرا و اندیشه های او در مابعدالطبیعه، اخلاق، تصوف و منطق و آشنایی او با علوم یونانی، او را به اندیشمندی صاحب نظر در جهان اسلام مبدل کرده است.
در شناخت سیره ی فلسفی و فرهنگی و شکل گیری شخصیت او، باید به تربیت وی در میان خانواده، محل تولد، رفت و آمدهای او به مراکز سیاسی و علمی آن دوره توجه کرد. پدر عامری، ابوذر محمد بن یوسف سامانی، شخصیتی است که بین او و بعضی نحله های کلامی، نظیر اسماعیلیه، ماتریدیه و اشعریه رابطه وجود دارد. وی اهل دانش، دوستدار فقه و معلم سیره ی نبوی، تفسیر و قرآن بود و لذا محیط تربیت عامری، محیطی علمی و سیاسی بوده است. رفتن عامری به بلخ در هجده سالگی و تحصیل در حوزه ی درس ابوزید بلخی و کسب دانش در محضر او از دلایل علاقه مندی خاندان عامری به کسب دانش و تعلیم و تربیت و آموزش فلسفه است. هم چنین حضور پدر عامری در عرصه ی سیاست مداری، او را نیز به سیاست علاقه مند کرد و از او دانشمندی خردورز و واقع گرا در مسائل سیاسی ساخت.
رشد و تربیت او در حوزه ی سنّت شاهی- ایرانی، در خردورزی او برای آشتی بین اندیشه های سیاسی اسلام و ایران مؤثر بوده است و در تلفیق بین واقعیت های زمانی با نظریه های سیاسی اسلام، با یاری تجربه سیاسی ایرانیان و دیدگاه های سیاسی اسلام به نظریه پردازی درباره ی اصول و شیوه ی کشورداری پرداخته است. به طور کلی سنن شهریاری ایرانی و سنن دینی، دو منبع عمده ی نظریه پردازی او می باشد. در دستگاه فکری او انسان محور سیاست است و لذا شناخت انسان، ضرورت و پایه اساسی سیاست ورزی است.
در دیدگاه او انسان موجودی دو بُعدی و مرکب از خواسته های مادی و معنوی است و لذا هدف های او دنیوی و اخروی می باشد. لذا مقدمّه آخرت و شرط ضروری رسیدن به سعادت در حیات اخروی است. بنابراین بین اصلاح و یا عدم اصلاح نظام دنیای فرد با سعادت و یا عدم سعادت اخروی او ارتباط ناگسستنی وجود دارد. جایگاه دین در اندیشه های او، ایجاد ارتباط بین دنیای فرد با آخرت اوست، زیرا دین در برگیرنده ی مجموعه ای از دستورات و احکام است که زندگی دنیایی و اخروی انسان ها را به هم پیوند می زند و دوری از دین، تباه دنیا و آخرت را در پی دارد.
جایگاه سیاست پیوند دین و سیاست است. در نگاه او فراهم سازی زمینه های آبادی دنیا و رهایی آخرت بهره گیری از احکام دین می باشد. نقش سیاست در این دیدگاه، اصلاح امور فرد و هدایت و ارشاد او برای رهایی از سختی های دنیا و تضمین سعادت آخرت است. بنابراین، در نگاه عامری سیاست به دو دسته ی حقیقی و غیرحقیقی تقسیم می شود. سیاست حقیقی سیاست کامل است که هم به تدبیر امور دنیا می پردازد و هم رهنمونی به سوی کمال اخروی است.
از دیدگاه او سیاست حقیقی، سیاست فاضله است که عنصر اساسی آن، وجود رهبر فاضل می باشد. رهبری فاضل در ریاست انبیا واقعیت پیدا می کند. رهبری انبیا، ریاست انبیا بر مسائل خاص و عام مردم و امور مادی و معنوی آنان است. منشأ ریاست انبیا بر امور عام و خاص، فضل آنان است که از مبدأ باری تعالی سرچشمه گرفته است و از عقل کامل برخوردار می باشد. با توجه به این ویژگی است که نبی ریاست سیاسی و دینی را توأمان به عهده دارد. تبعیت از ریاست رئیس فاضل، تحقق بخش دو آرمان انسانی، یعنی سعادت قصوی و سعادت دنیا است؛ دو عنصری که در نگاه عامری، انسان با برخورداری از آن به کمال اخلاق دست یافته است. راه رسیدن انسان به کمال اخلاقی، پیروی از سنّت است که با بیان فضیلت ها، انسان به آن شناخت پیدا کرده، سپس با عمل به آن به نظام اجتماعی که ضرورت زندگی انسانی است، دست خواهد یافت.
بنابراین، راه سعادت انسان زیستن در جامعه و تقید به آداب و رسوم سنّت است. اجتماع بستر عملی شدن احکام و دستورات دین می باشد. در متن اجتماع است که فضیلت های انسانی شکوفا می شود و شکوفایی فضیلت انسانی، در دیدگاه عامری پای بندی او به « اخلاق مدنی» است. اخلاق مدنی شرط اصلی و اساس استقرار مدینه و پای بندی به فضیلت ها و حکمت های نظری و عملی می باشد. قرین بودن مدینه با فضیلت کامل، مدینه فاضله را به وجود می آورد که ساکنان آن به اصول اخلاق مدنی پای بندند. در مدینه ی غیر فاضله فضیلت کامل وجود ندارد و افراد آن به سعادت نمی اندیشند، بنابراین از حقیقت و واقعیت انسانی به دورند، چون تنها خصلت های مادی بر آنان غلبه دارد، پس اهالی مدینه ی غیرفاضله از حکمت برخوردار نیستند.
فقدان حکمت در مدینه، ریاست رئیس غیر فاضل را در پی دارد. چنین مدینه و ریاستی مصون از نابودی و هرج و مرج و ستیز نیست، زیرا در اجتماع غیر فاضله هماهنگی و همکاری میان مردم نیست، به دلیل این که منافع و خواسته های آنان از منشأ واحدی به نام سنّت سرچشمه نمی گیرد، لذا خواسته هایشان با یکدیگر منطبق نیست و تضاد منافع موجب بروز نزاع و کشمکش در جامعه می شود. در چنین اجتماعی عدالت که هدف غایی زندگی انسانی است، رنگ می بازد و خودخواهی، زیاده طلبی، مال دوستی و قدرت طلبی به صورت لجام گسیخته ظهور و بروز می یابد.
با توجه به نوع اجتماعات و روابط حاکم بر آنان، دو نوع حاکمیت وجود دارد: نوع اول حاکمیت، حاکمیتی است که ریاست آن به عهده ی انبیا و جانشینان آن است. در این نوع ریاست، رئیس از خطا و گناه مصون بوده و دانش او از همه بیش تر و با منبع وحی در ارتباط است و پیرو سنّت نبی می باشد. شیوه ی حکومت در این نوع حاکمیت، مبتنی بر عدالت و رأفت است. حکومت پیامبر(ص) و خلفای بعد از او مبتنی بر این شیوه می باشد.
عامری این نوع از حکومت را به عنوان الگوی حکومت مطلوب تلقی می کند، زیرا در آن عدالت وجود دارد و قانون مطلوب حاکم است. وی در آرای خود به سیره ی حکومتی خلفای راشدین استناد کرده، آن را نمونه ی حکومت مطلوب خویش می داند، به ویژه در کتاب السعادة و الاسعاد با نقل مطلبی از علی ابن ابی طالب(ع) و خلیفه دوم، آنان را نمونه ی ریاست فاضل ذکر می کند. در دیدگاه او نشانه ی فضل ریاست فاضل، وجود سیاستی در اجتماع است که انسان ها را به سوی سعادت هدایت و رهنمون می شود.
در نقطه مقابل ریاست فاضل، ریاست غیر فاضل قرار دارد که با سیاست های غیر فاضلانه ی خود سبب از بین رفتن فضیلت در جامعه می شود. پادشاه جائر بر جامعه ی عاری از فضیلت حکومت می کند که از طریق غلبه و زور به ریاست رسیده است و سیاست او، سیاست سلطه و غلبه می باشد. در صورتی که وی به شیوه ی حکومت جائرانه ی خود ادامه دهد زوال ریاست و حکومت اش حتمی است، زیرا در آن عدالت و برقراری نظم اجتماعی که کار ویژه حکومت هاست، تحقق نمی یابد.
در دیدگاه عامری شاه باید با برخورداری از فرّ الهی، خود را به علم و حکمت بیاراید و با پیروی از شیوه ی حکومت پادشاهان عادل که نمونه های آن در حکومت شاهان ایرانی وجود دارد، فساد و آشوب و فتنه را از جامعه دور کرده، مردمان را شیفته ی خود نماید. سلطنت پادشاه عادل در دیدگاه عامری مقبول است. وی با نگاهی واقع گرایانه و مصلحت اندیش، چنین پادشاهی را به پیروی از سنّت شهریاران عادل و آیین و سنّت دینی توصیه می کند، زیرا در این صورت پادشاه از مشروعیت برخوردار بوده و مجری احکام و دستورات دین می باشد و در این حالت مفهوم توأمان بودن دین و سیاست تحقق می یابد و در این صورت است که سیاست سلاطین به سیاست خلفا نزدیک بوده و سیاست آنان تأیید می شود. با توجه به این نکته است که او شیوه ی حکومت شهریاران ایرانی را در گذشته مورد تأکید قرار داده، سیاست آنان را در مسیر صلاح و خیر جامعه می داند. در این اندیشه، سلطان جانشین خدا بر روی زمین است و قدرت و اختیارات او موجب زدودن شرارت از جامعه می شود، لذا باید پادشاه از شوکت و اقتدار کاملی برخوردار باشد تا بتواند نظام سیاسی را به سامان رسانده، نظم اجتماعی و امنیت را برقرار کند و از لحاظ دینی و اخلاقی هم جامعه را به پیروی از سنّت وادار نماید.
در آیین کشورداری برای پادشاه بهره گیری از سنّت، مشورت و نهاد وزارت و زیرمجموعه های آن ضرورتی اساسی و اجتناب ناپذیر است. به طور کلی در دیدگاه عامری شاهان جانشینان خدا بر روی زمین اند و مقامی والا و برتر نسبت به مردم دارند. چنین سلطانی یاور دین و دارای ملکه ی عدالت و دادگری است و شیفتگی او به سلطنت و شیوه ی کشورداری و تدبیر و سیاست، در سنّت شاهی ایرانی برگرفته از اندیشه فوق است. شاهانی مانند انوشیروان عدالت پیشه هستند، چون دارای ملکه عدالت و دادگری اند و لذا مقام شان حکومت کردن است و وظیفه ی دیگران اطاعت از آنان می باشد. منشأ عدالت و دادگری، آنان را از صفت تغلّب و سلطه خارج می کند. پادشاه غلبه چون فرّ الهی ندارد از طریق زور و سلطه به سلطنت رسیده است و از آن طریق نیز به حکومت خویش ادامه می دهد، بنابراین دلبستگی عامری به سنّت شاهی، شاه فرهمند یار و یاور دین است و نه شاه سلطه و غلبه.
منبع مقاله:
فریدونی، علی؛ (1382)، اندیشه سیاسی ابوالحسن عامری، قم: مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول.